فلسفه آیین های نوروزی
سرآغاز جشن نوروز، روز نخست ماه فروردین است و به دلیل اینکه برخلاف سایرجشنها برابری نام ماه و روز را به دوش نمیکشد بر سایر جشنهای ایران باستان برتری دارد.
در مورد پیدایی این جشن افسانههای بسیار است اما آنچه به آن جنبه رازوارگی میبخشد آیینهای بسیاری است که روزهای قبل و بعد از آن انجام میگیرد.
صورتکی سیاه به نام حاجی فیروز
اگر نوروز همیشه و در همه جا با هیجان و آشفتگی و درهم ریختگی آغاز میشود، حیرت انگیز نیست چرا که بینظمی یکی از مظاهر آن است. ایرانیان باستان نا آرامی را ریشه آرامش و پریشانی را اساس سامان میدانستند و چه بسا که در پارهای از مراسم نوروزی آنها را به عمد به وجود میآوردند چنانکه دررسم بازگشت مردگان (از ۲۶اسفند تا ۵فروردین) عقیده داشتند که ارواح درگذشتگان باز میگردند که درآن افرادی با صورتکهای سیاه برای تمثیل در کوچه و بازار به آمد و رفت میپرداختند و بدینگونه فاصله میان مرگ و زندگی و هست و نیست را در هم میریختند و قانون و نظم یک ساله را محو میکردند. باز مانده این رسم آمدن حاجی فیروز یا آتش افروز بود که تا چند سال پیش نیز ادامه داشت.
رسم میرنوروزی
از دیگر آشفتگیهای ساختگی رسم میر نوروزی، یعنی جا به جا شدن ارباب و بنده بود. در این رسم به قصد تفریح ،کسی را از طبقههای پایین برای چند روز یا چند ساعت به سلطانی برمیگزیدند و سلطان موقت ( برطبق قواعدی) اگر فرمانهای بیجا صادر میکرد، از مقام امیری بر کنار میشد.
حافظ نیز در یکی از غزلیاتش به حکومت ناپایدار میر نوروزی اشاره کرده است:
سخن در پرده میگویم، چو گل از غنچه بیرون آی ،که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی
خانه تکانی رسم دیرینه نوروز
خانه تکانی نخست به درهم ریختگی، سپس به نظم و نظافت اشاره دارد. درگذشته تمام خانه برای نظافت زیر و رو میشد ودربعضی از نقاط ایران رسم بود که حتی خانهها را رنگ آمیزی میکردند و اگر میسر نبود دست کم همان اتاقی که هفت سین را در آن میچیدند، سفید می کردند، اثاثیه کهنه را به دور میریختند و به جایش لوازم نو میخریدند و در آن میان شکستن کوزه را که جایگاه آلودگیها و اندوه های یک ساله بود واجب میدانستند، ظرفهای مسین را به رویگران میسپردند ،نقرهها را جلا میدادند، گوشه و کنار خانه را از گرد و غبار پاک میکردند ،فرش و گلیمها را از تیرگیهای یک ساله میزدودند و بر آن باور بودند که ارواح مردگان وفروهرها (ریشه کلمه فروردین) در این روزها به خانه و کاشانه خود باز میگردند و اگر خانه را تمیز و بستگان را شاد ببینند خوشحال میشوند و برای باز ماندگان خود دعا میفرستند وگرنه غمگین و افسرده باز میگردند ازاین رو چند روز به نوروزمانده در خانه مُشک و عنبر میسوزاندند و شمع و چراغ میافروختند.
در بعضی نقاط ایران رسم بود که زنها شب آخرین جمعه سال بهترین غذا را میپختند و بر گور درگذشتگان میپاشیدند و روز پیش از نوروز را که همان عرفه یا علفه و یا به قولی بی بی حورباشد به خانهای که در طول سال ،درگذشتهای داشت به پُرسه میرفتند و دعا میفرستادند و میگفتند که برای مرده عید گرفته اند.
سبزه سبز کردن نماد برکت و باروری
در گیر و دار خانه تکانی و از ۲۰روز به روز عید مانده سبزه سبز میکردند. ایرانیان باستان دانهها را که عبارت بودند از گندم، جو، برنج، لوبیا، عدس، ارزن، نخود، کنجد، باقلا، کاجیله، ذرت و ماش به شماره هفت( نماد هفت امشاسپند) یا دوازده (شماره مقدس برجها) در ستونهایی از خشت خام بر میآوردند و بالیدن هر یک را به فال نیک میگرفتند و بر آن بودند که آن دانه در سال نو موجب برکت و باروری خواهد بود. خانوادهها به طور معمول سه قاب از گندم و جو و ارزن به نماد هومت (اندیشهی نیک)، هوخت (گفتار نیک) و هوورشت (کردار نیک) سبز میکردند و فروهر نیاکان را موجب بالندگی و رشد آنها میدانستند.
چهارشنبه سوری مقدمه ای برای جشن نوروز
چهار شنبه سوری که از دو کلمهی چهارشنبه (آخرین چهارشنبه سال) و سوری که همان سوریک فارسی و به معنای سرخ باشد تشکیل شده و در کل به معنای چهارشنبه سرخ و مقدمه جدی جشن نوروز است.
در ایران باستان بعضی از وسایل جشن نوروز از قبیل آینه ، کوزه و اسفند را به یقین شب چهارشنبه سوری و از چهارشنبه بازارتهیه میکردند. بازار در این شب چراغانی و زیور بسته و سرشار از هیجان و شادمانی بود و البته خرید هرکدام هم آیین خاصی را تدارک میدید.
هنگام غروب بوتهها را به تعداد هفت (نماد هفت امشاسپندی یا سه نماد سه منش نیک روی هم میگذاشتند و خورشید که به تمامی پنهان میشد، آن را بر میافروختند تا آتش سر به فلک کشیده جانشین خورشید شود. در بعضی نقاط ایران برای شگون وسایل دور ریختنی خانه از قبیل پتو، لحاف و لباسهای کهنه را میسوزاندند.
آتش میتوانست در بیابانها و رهگذرها و یا بر صحن و بام خانهها افروخته شود. وقتی آتش شعله میکشید از رویش میپریدند و ترانههایی که در همه آنها خواهش برکت ، سلامت ، بارآوری و پاکیزگی بود، میخواندند.
آتش چهار شنبه سوری را خاموش نمیکردند تا خودش خاکستر شود. سپس خاکسترش را که مقدس بود کسی جمع می کرد و بی آنکه پشت سرش را نگاه کند، سرنخستین چهار راه میریخت ودربازگشت در پاسخ اهل خانه که میپرسیدند:
– کیست؟
-میگفت: منم.
– از کجا میآیی؟
– از عروسی.
– چه آوردهای؟
– تندرستی.
رسم شال اندازی در چهارشنبه سوری
شال اندازی هم یکی از آداب چهارشنبه سوری بود. پس از مراسم آتش افروزی جوانان به بام همسایگان و خویشان میرفتند و از روی روزنه بالای اتاق (روزنه بخاری) شال درازی را به درون میانداختند. صاحب خانه میبایست هدیهای در شال بگذارد.
شهریار در بند ۲۷منظومه حیدر بابا به آیین شال اندازی و در بند ۲۸به ارتباط شال اندازی با برکت خواهی و احترام به درگذشتگان به نحوی شاعرانه اشاره دارد:
عید بود و مرغ شب آواز میخواند
دختر نامزد شده برای داماد،
جوراب نقشین میبافت
و هر کس شال خود را از دریچهای آویزان میکرد
وه که چه رسم زیبایی است ،رسم شال اندازی
هدیه عیدی بستن به شال داماد
من هم گریه و زاری کردم و شالی خواستم
شالی گرفتم و فوراً بر کمر بستم
شتابان به طرف خانهغلام (پسر خالهام) رفتم
و شال را آویزان کردم
فاطمه خالهام جورابی به شال من بست
خانم ننهام را به یاد آورد و گریه کرد
شهریار در توضیح این رسم میگوید: در آن سال مادر بزرگ من (خانم ننه) مرده بود. ما هم نمیبایست در مراسم عید شرکت میکردیم ولی من بچه بودم، با سماجت شالی گرفتم و به پشت بام دویدم.
رسم فالگوش در چهارشنبه سوری
از دیگر مراسم چهارشنبه سوری فالگوش بود و آن بیشتر مخصوص کسانی بود که آرزویی داشتند مانند دختران دم بخت یا زنان در آرزوی فرزند، آنها سر چهار راهی که نماد گذار از مشکل بود میایستادند و کلیدی را که نماد گشایش بود، زیر پا میگذاشتند و نیت میکردند و به گوش میایستادند و گفت و گوی اولین رهگذران را پاسخ نیت خود میدانستند. آنها در واقع از فروهرها میخواستند که بستگی کارشان را با کلیدی که زیر پا داشتند، بگشایند.
رسم قاشق زنی در چهارشنبه سوری
قاشق زنی هم که از دیگر مراسم چهارشنبه سوری بود،تمثیلی بود از پذیرایی از فروهرها، زیرا قاشق و ظرف مسین نشانه خوراک و خوردن بود. ایرانیان باستان برای فروهرها بر بام خانه غذاهای گوناگون میگذاشتند تا از این میهمانان تازه رسیده آسمانی پذیرایی کنند و چون فروهرها پنهان و غیر محسوس اند، کسانی هم که برای قاشق زنی میرفتند سعی میکردند روی بپوشانند و ناشناس بمانند و چون غذا و آجیل را مخصوص فروهر میدانستند، دریافتشان را خوش یُمن میپنداشتند.
مبارکتر شب و خرمترین روز / به استقبالم آمد بخت پیروز دهلزن گو دو نوبت زن بشارت / که دوشم قدر بود امروز نوروز . . . نوروز 1394مبارک
زکوي يار ميآيد نسيم باد نوروزي
از اين باد ار مدد خواهي، چراغ دل بر افروزي
نوروز مبارک
سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت .
. .بادت اندر شهريارى برقرار و بر دوام
سال خرم،فال نيكو،مال وافر،حال خوش . . .
اصل ثابت ، نسل باقى ،تخت عالى ،بخت رام
سال نو مبارک
مثل ماهي زندن مثل سبزه زيبا مثل سمنوشيرين
مثل سنبل خوشبو مثل سيب خوش رنك مثل سيرشفابخش
ومثل سكه باارزش باشيد.
يادت نره قبل ازتحويل سال اولين كسي بودم
كه سفره (هفت) سينوبرات معني كردم
دختر بودن یعنی وسطه سریال بهت بگن پاشو چای بیار!!!...
دختر بودن یعنی تابستون با یه لباس تا خرخره..!!
دختربودن یعنی " برو تو ، دم در وای نستا"..!
دختر بودن یعنی سیگار کشیدن = فاحشه بودن..!
دختر بودن یعنی "کجا داری میری؟"...!!
دختر بودن یعنی تو دریا با لباس بری..!
دختر بودن یعنی تباه شدن زندگیت واسه " حرف مردم"..!!
دختر بودن یعنی حق نداری به انتخاب خود تصمیم بگیری....!
دختر بودن یعنی دفن شدن در زندگی..!!
دختر بودن یعنی شالت افتاد..!!
دختر بودن یعنی سوال مسخره من وکیلم؟!..
دختر بودن یعنی عکس کیه تو گوشیت..!!
دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله وعمه ت هستن..!!
دختر بودن یعنی آرزوی سفر مجردی رو به گور بردن..!!
دختر بودن یعنی خوشگله میشه برسونمت...!!!
ای مرد
دوران زندگی آقایون از تولد تا بعد از مرگ!!!
۱- شش سال اوّل زندگی:
• گریه نکن
• شیطونی نکن
• دست تو دماغت نکن
• تو شلوارت پیپی نکن
• روی دیوار نقاشی نکن
• انگشتت رو تو پریز برق نکن
• دمپایی بابا رو پات نکن
• شبها تو جات جیش نکن
• تو کمد مامان فضولی نکن
• دماغت رو تو لوله جاروبرقی نکن
۲- دوره دبستان:
• موقع رفتن به مدرسه دیر نکن
• پات رو تو جامیزی نکن
• مدادت رو تو دهنت نکن
• به دخترهای مدرسه بغلی نگاه نکن
• با دخترهای شمسی خانوم آمپول بازی نکن
• دست تو کیف بغل دستیت نکن
• تختهسیاه رو خطخطی نکن
• تو راهرو سرو صدا نکن
ATARI •بازی نکن
۳- دوره راهنمایی:
• ترقّه بازی نکن
SEGA •بازی نکن
• جاهای بدبد فیلمها رو نگاه نکن
• با مامانت کلکل نکن
• بعد از ظهر سروصدا نکن
• با دختر شمسی خانوم منچ بازی نکن
• اتاقت رو شلوغ نکن
• روی میز بابات کتابهات رو ولو نکن
• عکس بد بد تماشا نکن
• با بچّههای بیادب رفت و آمد نکن
۴- دوره دبیرستان:
• تو حموم معطّل نکن
• تقلّب نکن
• با دوستات موتورسواری نکن
• عصرها دیر نکن
• با دختر شمسی خانوم صحبت نکن
• با بابات دعوا نکن
• تو کلاس معلّمتون رو مسخره نکن
• تو خیابون دنبال دخترها نکن
• نصف شب سرو صدا نکن
• فیلم بد نگاه نکن
۵- دوره دانشگاه:
• ۲۴ ساعته چت نکن
• سر کلاس درس غیبت نکن
• با دختر شمسیخانوم دل و قلوه ردّ و بدل نکن
• خیابونها رو متر نکن
• تو سیاست دخالت نکن
• با دخترهای مردم هر کاری دلت خواست نکن
• با مأمور پلیس کلکل نکن
• چراغ قرمز رو عشقی رد نکن
• موبایلت رو Reject نکن
• همه رو دودره نکن
۶- دوره سربازی:
• موهات رو بلند نکن
• روت رو زیاد نکن
• با اسلحه شوخی نکن
• به آینده فکر نکن
• درگیری ایجاد نکن
• به فرمانده بیاحترامی نکن
• غیر از خدمت به هیچ چیز دیگری فکر نکن
• با رئیس عقیدتی جرّ و بحث نکن
• با دختر شمسی خانوم نامهنگاری نکن
• از آشپزخونه دزدی نکن
۷- پس از ازدواج:
• با زنت زیاد شوخی نکن
• زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن
• به زنت خیانت نکن
• با دوستانت الواتی نکن
• تو Orkut خودت رو Single معرفی نکن
• به زنهای دیگه زیر چشمی نگاه نکن
• حلقه ازدواجت رو قایم نکن
• از عکسهای قبل از ازدواجت نگهداری نکن
• پولت رو خرج دوستات نکن
• رفتار دوران مجرّدی رو تکرار نکن
• غیر از زندگی مشترک به هیچ چیز فکر نکن
۸- دوره پدر بودن:
• به بچّه بیتوجّهی نکن
• بچّهت رو با بچّههای دیگه مقایسه نکن
• بچّهت رو به کتک زدن بچّه دختر شمسی خانوم تشویق نکن
• با بچّه کلکل نکن
• بچّه رو از جنس مخالف دور نکن
• به مادر بچّه بیتوجّهی نکن
• آزادی بچّه رو محدود نکن
• به حلالزاده بودن بچّه شک نکن
• از خواستهای بچّه چشمپوشی نکن
۹- دوره پیری:
• برای بچّههات مزاحمت ایجاد نکن
• نوههات رو لوس نکن
• با پیرزنهای دیگه معاشرت نکن
• به خاطراتت فکر نکن
• هوس جوونی نکن
• با زنت بیوفایی نکن
• از رفتن به خانه سالمندان احساس نارضایتی نکن
• لباس شاد تنت نکن
• به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجّه نکن
• تو وصیتنامه، هیچکس رو فراموش نکن
۱۰- دوره پس از مرگ!
• حالا دیگه دوره نکن نکن تموم شد! حالا هر غلطی دلت میخواد بکن ...
... •بکن
... •بکن
... •بکن
... •بکن
... •بکن
... •بکن
... •فقط خواهشا' با روح دختر شمسی خانوم کاری نداشته باش !!!
یه سری کار که دخترها نمی توانند انجام دهند!
۱- چیزی در مورد ماشین فهمیدن ، البته به جز رنگش
۲- درک مضمون اصلی یک فیلم هنری
۳- ۲۴ ساعت رو بدون فرستادن sms زندگی کردن
۴- بلند کردن چیزی
۵- پرتاب کردن
۶- پارک کردن
۷- خواندن نقشه
۸- دزدی کردن از بانک
۹- آرام و ساکت جایی نشستن
۱۰- بیلیارد بازی کردن
۱۱- پول شام رو حساب کردن
۱۲- مشاجره کردن بدون داد کشیدن
۱۳- مواخذه شدن بدون گریه کردن
۱۴- رد شدن از جلوی مغازه کفش فروشی
۱۵- نظر ندادن در مورد لباس یک غریبه
۱۶- کمتر از بیست دقیقه داخل یک دستشویی بودن
۱۷- دنده ماشین را با انگشت عوض کردن
۱۸- راه انداختن درست یک ویدئو
۱۹- تماشای یک فیلم جنگی
۲۰- انتخاب سریع یک فیلم
۲۱- ایستاده جیش کردن
۲۲- ندیدن فیلم هندی
۲۳- غیبت نکردن
۲۴- فحش ناموسی دادن
۲۵- نرقصیدن موقع شنیدن یک آهنگ شاد
۲۶- آرایش نکردن
۲۷- لاک نزدن
۲۸- صحبت نکردن وقتی که باید ساکت باشن
۲۹- سیگار برگ و یا چپق کشیدن
۳۰- درک کردن شوهر وقتی اعصابش خورده
۳۱- گریه کردن بدون آبریزش بینی
۳۲- غذا پختن بدون تماشای تلویزیون
۳۳- تماشای اخبار و خوندن روزنامه
۳۴- نق نزدن
۳۵- لگد زدن
۳۶- از سن بیست و پنج سالگی رد شدن
۳۷- اخ تف کردن
۳۹- خواستگاری رفتن
۴۰- از همه مهمتر موارد بالا رو قبول کردن
اگه تونستی قبول کنی اینارو...
حالا نترسید برای پسرا هم دارم
آخه خودم پسرم نمیشه که
روش درس خوندن دانش جو در کسور های مختلف
هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشنی(ACTION) پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود!
عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند!
چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد!
رژیم اشغالگر صهیونیستی: بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و تروریستی و کماندویی را گذرانده! مادرزادی اقتصاد دان و نزول گیر و ربا خوار به دنیا می آید!
گینه بی صاحاب!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند!
کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کند!
پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!
اوگاندا: درس می خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس؛ چند نفر از قبیله توتسی را می کشد!
انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری!! منقرض می شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می خوانند!
آفریقا: فکر نکنم تو آفریقا هم با وجود فقر و گرسنگی که بیداد میکنه سلف دانشگاهاشون کنسرو لوبیا و جوجه ی نپخته بده .
ایران: ! سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! او سه سوته عاشق می شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! (فهمیدین به منم بگین) او چت می کند! خیابان متر می کند، ودر یک کلام عشق و حال می کند! همه کار می کند جز اینکه درس بخواند نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است! از من می شنوین بی خیال دانشگاه بشین بهتره (تفریحات بهتر و
کم دردسرتر هست)
طنز جالب و باحال انواع داداش برای برخی دخترا ، اصولا برخی دخترهای این زمونه هفت – هشت نوع داداش دارند.
هر کدوم از داداشاشونو هم واسه یه کاری میخوان.
داداش شماره یک: بچه پولدار
ماشین داره، رستوران خوب میرن باهم! اینترنت 24 ساعته مجانی هم بعنوان اشانتیون بهشون میده.
داداش شماره دو: یه پسر رومانتیک
خوراک درددل بشینن نصفه شبها با هم درد دل کنن و گریه کنن با هم.
داداش شماره سه: بچه خلاف و شر چت روم
هر پسری بخواهد تو اینترنت اذیتشون کنه، خان داداش جون حالشو میگیره.
دادش شماره چهار: از نوع هنری
خوراک رفتن باهم به سینما، تئاتر و موزه و محافل نقد فیلم. بلیط جشنواره فجرشون تضمینیه. موهای این مدل داداش ترجیحا بلنده. به اضافه ریشهایی مدلدار!
داداش شماره پنج: خوش تیپ
خوراک اینه که ببره با خودش به دوستاش پز بده بگه: نگاه کنین، چه داداش جیگری دارم! داداش من خیلی خوش تیپه!
داداش شماره شش: بچه معروف
هر هفته پنجشنبه ها یه پارتی دعوتت می کنه. رقصشم خوبه. همه مدله بلده برقصه!
داداش شماره هفت: متخصص کامپیوتر
هر وقت کامپیوترت خراب شد و گند زدی به سر تا پای سخت افزار و نرم افزار و هرچی افزار داداش جونت میاد برات درست میکنه!
داداش شماره هشت: بچه مثبت
بچه مودبیه، وقتی میری باهاش بیرون لپهاش سرخ میشه.مامانت عاشق این جور پسراست
♥•٠· من یک دخترمــــــــــ
نه یڪ مانکن فروشگاه,
نه یک وسیله برای جلب توجه,
و نه یک تابــــــــــلو نقاشے
پیشرفت و بالارفتن را میخواهم اما نه به هر قیمتی
آزادمــــــــــ اما با تفسیری جدابافته...
آزادے من حجاب من است ،
طلا هم آزاد است اما همیشه محفوظ ، طلا را هیچوقت فله نمیفروشند!
آن چه را فله میفروشند که زیادی آزاد باشد .نمونه اش "سبزی خوردن"!
دختـر باش !دختـرونـه ناز کن !
دختـرونـه فکر کن ! دختـرونـه احساس کن !دختـرونـه استدلال کن !
دختـرونـه زندگی کن !اما بدون غم رو به اشتباه توی فرهنگ دختـرونـ تو جا دادن
به سلامتی همه دخـــــتراوالــــآ
به تصویر زیر 12 ثانیه خیره شوید/یه چیزی دیده میشود:
.
.
.
.
.
.
دیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کاپوچینو:
دخترهﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮﯼ ﮐﺎﻓﻪ ﮐﺎﭘﻮﭼﯿﻨﻮ
ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ،پسرﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﯾﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺗﺎﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﺵ
ﻭﺭﻓﺖ !
دخترﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﺭﻓﺖ
ﮐﻪ ﮐﺎﻏﺬﻭ
ﺑﺮﺩﺍﺭﻩ ﯾﺎ ﻧﻪ ؛ ﺁﺧﺮ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ
ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻻﯼ
ﺩﻓﺘﺮﺵ .
ﺷﺐ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦپسره ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ
ﺁﻏﺎﺯ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﯾﺎ ﺷﺎﯾﺪ
ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ? ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ
ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ
ﺗﻌﺠﺐ ﺩﯾﺪ
ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﺎ ﺧﻂ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﺷﺪﻩ :
...
...
...
...
...
...
...
...
...
...
ﮐﺎﭘﻮﭼﯿﻨﻮ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻧﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻥ ﺑﺰﻏﺎله
ﺑﺎ ﺭﻳﺘﻢ ﺁﻫﻨﮓ ﺁﺭﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮﻧﺶ
ﺍﺳﺘﺎﺩ
ﺻﺪﺍﻣﻮ ﺩﺍﺭﯼ؟؟
ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺖ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺣﺘﯽ،
ﻣﻦ ....
ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﻋﻤﺖ ﮐﺎﺭﯼ ...
ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﯽ ...
ﺗﺮﻡ ﺍﻭﻟﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﻡ
ﻧﯿﺲ ﺍﻭﻥ ﺣﺴﯽ ﮐﻪ
ﺗﻮ ﺗﺮﻣﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺴﺖ ...
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﺸﻢ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭﺱ ..
ﺭﻭ ﻫﻤﻪ ﺣﻀﻮﺭﯼ ﻫﺎﻡ، ﺑﺴﺘﯽ ﭼﻄﻮﺭ ﭼﺸﺎﺗﻮ؟
ﻫﯿﺲ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﮕﻮ ﻓﻘﻂ ﺑﺒﺮ ﺻﺪﺍﺗﻮ!
ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻪ ﺩﭘﺮﺳﻢ !
ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻪ ﺑﯽ ﺣﺴﻢ !
ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﮐﻞ ﻭﺍﺣﺪﺍﻡ به 40 ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺮﺳﻦ
چه طور بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اها.لطفا اگه اعصابت ضعیفه نرو پایین
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.ای بابا چرا اینقد تند تند میری پایین/یه خورده یواش تر
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
1-باید یه حرف مهمی رو بهت بگم/شماره 5رو بخون
2-برای دونستن جواب شماره 11رو نگاه کن
3-لازم نیست ناراحت بشی/شماره 15 رو نگاه کن
4-آروم باش/ناراحت نشو/شماره 13 رو نگاه کن
5-اول شماره 2 رو نگاه کن
6-اینقد عصبی نباش/شماره 12 رو نگاه کن
7-میخواستم بهت بفهمونم بالا بری پایین بیای باید نظر بدی!!
8-چیزی که من میخوام بگم اینه که...باید14 رو بخونی
9-یه کم تحمل داشته باش/شماره 4 رو نگاه کن
10-برای بار اخر/به شماره7 نگاه کن
11-امیدوارم که خیلی ناراحت نشده باشی/6رو ببین
12-معذرت میخوام/ولی باید 8 رو نگاهکنی
13-ناراحت نشو دیگه/10 رو نگاه کن
14-نمیدونم چه جوری بهت بگم/ولی باید 3رو نگاه کنی
15-حتما خیلی ناراحت شدی/ناراحت نباش/به شماره9 نگاه کن
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻧﯿﺴتیم ﮐﻪ ﺳﺎﭘﻮﺭﺕ ﺑﭙﻮﺷﯿﻢ
مخ زنی در کشور های مختلف
می دانید اگر پسر ها نبودند چی میشد؟
یکی از فانتزیام اینه که پلیس تو ایست بازرسی ماشینم رو نگهداره بگه اسم ؟بگم عباس
بگه نام پدر ؟
بگم عباس علی
بگه فامیلت چیه ؟
بگم عباسی
بگه از کجا میای ؟
بگم عباس آباد
بگه کجا میری ؟
بگم بندر عباس
پلیسه شاکی شه بگه احمق منو سرکار گذاشتی ؟؟؟
بگم نه به حضرت عباس …
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که وقتی با زنم دعوام شد خودمو کنترل کنم ، نازش کنم و بزارم بخوابه …
وقتی خوابید قشنگ برم سر وسایل آرایشیش با ریملش کفشامو واکس بزنم … کرم دور چشم و شبشو بمالم به تایرای ماشینم … با مداد سیاه دور چشمش خشای روی کفشمو پر کنم … با دستمال مرطوبشم میتونم میز کامپیوترمو قشنگ تمیز کنم ، با موچینش یه حالی به موهای دماغم بدم …
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که تو ماه رمضون اشتباهی برم عاب بخورم
بعد عذاب این حرکت وجدانم رو گریبان گیر شه شش روز به درگاه خدا ضجه به عرض آوررم آخرش وحی بیاید بنده ابله من برو گمشو اون رساله رو بخون بغرعان مجید و کریم خوردن و آشامیدن از سر سهل انگاری مانعی ندارد
.
.
.
ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻪ :
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﭘﻮﻝ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺍﯾﻨﻮ ﺍﻭﻥ ﺑﺸﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﯽ ﭘﻮﻟﯽ ﻗﯿﺪ ﺩﺭﺳﺸﻮ
ﺑﺰﻧﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﻮﻫﯿﻨﯽ ﺑﺸﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺑﭽﺶ
ﺍﻟﻨﮕﻮﻫﺎﺷﻮ ﺑﻔﺮﻭﺷﻪ
ﺁﺭﻩ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ ﻣﻦ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ ﯾﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ
ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ
ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻣﺤﻮ ﺷﺪﻧﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ
.
.
.
فانتزی من اینه که تابستون یه خواستگار کچل واسم بیاد که کلاه گیس سرش گذاشته باشه بعد ما تارف کنیم بشینه جلوی کولر بعد که نشست من کولرو بزنم دور تندش کلاشو باد ببره و همه بهش بخندن.......
عایا این فانتزیه؟؟؟؟
مردم آزاریه؟؟؟؟
گزینه 3؟؟
همه موارد؟
.
.
.
مهم ترین فانتزی زندگیم اینه که یه روز منو بفرستن کره جنوبی فقط ۴۸ساعت بهم وقت بدن تمام چیزایی که توی این چند سال میخواستم از اینترنت دانلود کنم ولی به خاطر سرعت پایین نتونستم رو دانلود کنم برگردم ، به خدا بر می گردم !!!
.
.
.
یکی از فانتری هام اینه به بابام بگم ماشین می خوام دستم بگیره ببره در بنگاه بگه هر کدوم می خوای انتخاب کن بخرم واست پسرم.
یکی از فانتری هام اینه صبح از خواب پاشم بگم نه امروز حس کار نیست زنگ بزنم به دوستم بگم امروز من نمیام خودت برو.
یکی از فانتزی هام اینه سوار ماشین شم بعد برم وسط آب تا سقف زیر اب بعد 1 دقیقه از اون ور اب بیام بیرون و ماشینم آخ نگه.
.
.
.
یکی از فانتزیای من اینکه مهمون بیاد خونمون بگه من تا اخر هفته اینجا میمونم بعد تنها کاری که میتونم بکنم اینکه برم تو دستشویی دمپایی هارو خیس کنمبعد خودتون میدونین که چی احساسی بهشون دست میده
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که:یه روز بابام یه کیلو بادوم هندی و یه کیلو پسته بخره،بیاره به اتاقم
بعد بگه:
بچه ی گلم بیا اینارو بخور تا جون بگیری بتونی دوباره اپ کنی.
ولی نمی دونم چرا همیشه که میاد به اتاقم میگه:
الاغ از پای اون عاخور بلند شو
و از این طویله کوفتی بیا بیرون
بععععله یه همچین پدر با ادبی هم داریم
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که یه پراید توی بانک ببرم بعد بفروشمش با پولش ویلا و زمین و خونه و چند تا ماشین بخرم آخر سر هم زن بگیرم
.
.
.
یکی از فانتزی هام اینه که با وامی که از بانک بگیرم یه جزیره شخصی بخرم سفا و سیتی .. هر روز برم تو دریاچه شنا کنم هیچ کسی هم نباشه هاااا.
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه بفهمم جرا با اینکه
سالهاست در توليد گوجه فرنگي خود کفا شديم
اما هنوز اسمش به گوجه ملي تغيير نيافته!
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که یه پتو اختراع بشه که سوراخ سوراخ باشه ، واسه ماهایی که همیشه گرممونه ولی بی پتو هم خوابمون نمیبره
.
.
.
وقتی روی صندلی مترو نشستم یه لحظه بلند شم ملت که هجوم آوردن سمت صندلی موبایلمو از جیبم دربیارم بشینم.
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~
~~~~~~~~